شل مان

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

وقتی که برق میره میشه این شعر و خوند :)


شب مردان خدا روز جهان افروزست

روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

  • وحید چکشی

در این هوای گرم از دود

باید یک نفر باشد شبیه تو

از هر رفته ای شاد و از هر نیامده ای غمگینم

احوال روزگار من این است


حالی نمی ماند وقتی نه کسی داری

و نه بی کسی

آخرین راه برای تو همین است


سوختن و ساختن

و اندوهی عظیم و من آن صبحم


خواب را از چشمانم ربوده ای

بیا ای چشم روشن بین


و این برگ از دفتر هم

همان بهتر که نباشد

نبودنها بسیار داریم.... بگذار این یکی باشد


موری می گفت: باید بپذیری و قبول کنی

تنهایی و غمگین بودن را

بپذیر و پس از پذیرفتن


نوبه دیدن تمام داشته ها و خوبی هاست


شاید وقتی دیگر

  • وحید چکشی

ما بی تو خسته ایم

تو بی ما چگونه ای؟

همیشه فکر میکردم شاید اگر نباشی فرقی نکند. کسی دلگیرت نشود. بدون چشم نگران و امیدوار زندگی سخت خواهد شد.

این روزها تمام تلاش و تمرکز من شده رسیدگی کردن به منی که مدتها بود از آن غافل بودم.

  • وحید چکشی

قناعت

۰۴
مهر

من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم

  • وحید چکشی