اندوهی عظیم
۰۸
مهر
در این هوای گرم از دود
باید یک نفر باشد شبیه تو
از هر رفته ای شاد و از هر نیامده ای غمگینم
احوال روزگار من این است
حالی نمی ماند وقتی نه کسی داری
و نه بی کسی
آخرین راه برای تو همین است
سوختن و ساختن
و اندوهی عظیم و من آن صبحم
خواب را از چشمانم ربوده ای
بیا ای چشم روشن بین
و این برگ از دفتر هم
همان بهتر که نباشد
نبودنها بسیار داریم.... بگذار این یکی باشد
موری می گفت: باید بپذیری و قبول کنی
تنهایی و غمگین بودن را
بپذیر و پس از پذیرفتن
نوبه دیدن تمام داشته ها و خوبی هاست
شاید وقتی دیگر
- ۰ نظر
- ۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۱
- ۲۱۲ نمایش