شل مان

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

وقتی که برق میره میشه این شعر و خوند :)


شب مردان خدا روز جهان افروزست

روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

  • وحید چکشی

در این هوای گرم از دود

باید یک نفر باشد شبیه تو

از هر رفته ای شاد و از هر نیامده ای غمگینم

احوال روزگار من این است


حالی نمی ماند وقتی نه کسی داری

و نه بی کسی

آخرین راه برای تو همین است


سوختن و ساختن

و اندوهی عظیم و من آن صبحم


خواب را از چشمانم ربوده ای

بیا ای چشم روشن بین


و این برگ از دفتر هم

همان بهتر که نباشد

نبودنها بسیار داریم.... بگذار این یکی باشد


موری می گفت: باید بپذیری و قبول کنی

تنهایی و غمگین بودن را

بپذیر و پس از پذیرفتن


نوبه دیدن تمام داشته ها و خوبی هاست


شاید وقتی دیگر

  • وحید چکشی

ما بی تو خسته ایم

تو بی ما چگونه ای؟

همیشه فکر میکردم شاید اگر نباشی فرقی نکند. کسی دلگیرت نشود. بدون چشم نگران و امیدوار زندگی سخت خواهد شد.

این روزها تمام تلاش و تمرکز من شده رسیدگی کردن به منی که مدتها بود از آن غافل بودم.

  • وحید چکشی

قناعت

۰۴
مهر

من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم

  • وحید چکشی

فاصله داشت طرز رقتارت
با کمالی که از تو در یادم

نقش بست و چنین شدم ویران
از حضوری که مانده در یادم

تو چرا این چنین خرامانی
مستی چشم مانده در یادم

وای از حجم ابروان تو
از دو چشمی که مانده در یادم

تو و لبخند های جادویی
من و چشمی که مانده در یادم

قول دادی رها کنی اما
ای صد افسوس یار در یادم

تو و بی محلی امروز
من و آن محله در یادم

سر سجاده هم دعا کردم
یا رب او را ببر تو از یادم

  • وحید چکشی